Friday, August 20, 2010

واژه های تحمیق و چندش آور سی ساله



واژه های چندش آور و تحمیقی، که بیش از سی سال است؛ مردم ایران را با توسل و تمسک بدان ها، سر کار گذاشته اند

نمی دانم چرا، از واژه های دموکراسی، جمهوری ایرانی، کثرت گرایی، رفراندم، پلورالیزم، اتحاد ملی، مبارزان ملی –مذهبی، و دهها واژه از این دست، تا این اندازه تنفر دارم. یک آلرژی عجیبی به آن ها پیدا کرده ام. در هر دموکراسی که نگاه می کنم، جز دورغ و ریا و پشت وارو زدن و سر کیسه کردن خلق؛ چیزی در آن نمی یابم.. 
دموکراسی فرانسه، که خودش دستش با تروریسم دولتی جمهوری اسلامی در یک جیب است، دموکراسی آمریکا که در بهمن 57، نقض حقوق بشر شاه داشت خفه اش می کرد و اما امروز خفقان گرفته اند، دموکراسی آلمان و دیگر دمکراسی های دنیا هم، در همین قماش و قبیله اند....
این از ساده لوحی، بی دانشی و کم تجربگی ماست، که تا هر جا پلاکارتی و یا حزبی دیدیم که رویش نام دموکراسی داشت، گمان می بریم که مدینه فاضله یی ست؛ و براستی حکومت برخاسته از آراء مردم است. ... همین آقای هلموت کهل و یا فرانوسا میتران را ببینید، 30 سال است که رئیس جمهور و صدر اعظم هستند، و آنوقت به رضا شاه ایراد می گرفتند که چرا حکومت را پادشاهی و موروثی کرده است. آن بزرگمرد فقط 13 سال شاه بود...
شاید باور نکنید که دموکراسی در معنی خاص خودش، برای همین امر ساخته شده باشد.. امروز، بعضی ها وقتی کلمه دموکراسی را می شنوند، قند در گلویشان آب می شود، و نمی دانند که واژه «دموکراسی» را یونانی ها، هزار سال پیش ساختند، که بتوانند قدرت سنای این کشور را، در برابر سزار خود رأی قرار دهند، و اصلا منظورشان شرکت دادن مردم در تعیین سرنوشت خودشان نبود.. و شما می توانید تاریخ یونان را بخوانید و می بینید که حتی یک نمونه یافت نمی شود که حکومتی بر پایه آرای مردم بر سر کار آمده باشد، بلکه در عوض سنا نشینان موروثی، در این کشور، با ساختن واژه دموکراسی، جایگاه خودشان را در برابر سزار محکم کردند، و هر دو با هم به سرکوب جمهور مردم پرداختند...
از اینرو، امروز وقتی می بینم که در برابر حس میهن پرستی و ایرانی خواهی، که لازمه و شاه کلید اصلی پیکار و تنها راه پیروزی است؛ کس یا کسانی می آیند و داعیه دموکراسی و مردمسالاری و این اراجیف را پیش می کشند، و پیش از آن که بدانند در باره کدام کشور، کدام ملت، کدام فرهنگ، و کدام باتلاق گفتگو می کنند، پزهای دموکرات و سکلیولار و سبز و صورتی می گیرند
دوستانی که در آمریکا هستند یا دست کم سیاست های داخلی آمریکا را دنبال می کنند؛ به شیوه و سیستم دو حزبی در این کشور آشنایی دارند؛ که فرق دو حزبی با یک حزبی (همواره مصدقی ها و باصطلاح ملیون شاهنشاه را بخاطر رستاخیز با چماق می کویند) در این است؛ که در آمریکا یا فرانسه و یا انگلیس و هر کشور باصطلاح دموکرات!؟! دیگر، دو حزب ظاهرا رقیب وجود دارند؛ یکی بد، آن دیگری بدتر... هر وقت مردم از این خسته شدند، به آن یکی رای می دهند، و این بازی، دویست – سی سد سال است، ادامه دارد... و این بازی قایم موشک، دموکراسی و مردم سالاری نام گرفته است
چند سال پیش در آمریکا، آقای بسیار پولدار و کوشنده ای که در میان مردم این کشور نیز، طرفداران بسیاری داشته و دارد، تصمیم گرفت که حزب سومی پدید آورد. آقای «رالف نادر یا نی در» ... طبق قانون اساسی آمریکا، هر گاه کسی بتواند طوماری با سی سد هزار امضا جمع کند، می تواند حزب سومی در این کشور تشکیل دهد. آقای نادر، سه میلیون امضا جمع کرده بود، و خواست حزب مستقل «سبز» خودش را دایر کند تا بلکه مردم در انتخاب بد و بدتر، یک انتخاب بدترین هم داشته باشند، اما همین دو حزب حاکم (جمهوری خواه و دمکرات)، با اکثریت قاطع رای دادند که تشکیل چنین حزبی غیر قانونی است و نیازی به حزب سوم نیست...
حزب کارگر و محافظه کار در انگلیس؛ حزب کارگر و حزب تغییر در اسراییل؛ حزب مردم و حزب سوسیال دموکراسی در سوئیس؛ حزب لیبرال و حزب محافظه کار در کانادا، و دیگر جاهای دنیا که کم و بیش به همین شیوه اند....
تمام این مدعیان دموکراسی و سینه چاکان جامعه سکولار و مردم خواه و مردم سالار، که فرمانروایی محمد رضا شاه را، قلدرانه، جابرانه، تک حزبی، استبدادی، ضد ملی، ضد دموکراسی و این اراجیف می پنداشتند؛ و فغانشان به آسمان بود که ساواک نگذاشت ما کار کنیم، ما تحصیل کنیم، ما حزب داشته باشیم، . و فراوان غلط های زیادی دیگر....امروز پس از 32 سال خارج نشستن، می بینیم که هیچ کدامشان پخی نبودند... هنوز تسلمیه نسرین پاکستانی ارجش در دنیا بیشتر از این روزه خوانهای کراواتی ماست
کجا رفت آن جوایز نوبل که می خواستید درو کنید؟
کجا ست آن توانایی های حزب سازی و تشکیلاتی تان که شاه سرکوبش کرد؟
کجاست آن قلم های زرین خامه که قرار بود دنیا را تکان بدهد؛ اما ساواک آنها را در هم شکست؟
سر و ته را با هم جمع بزنی؛ بهترین تئوریسن شان هنوز داریوش همایون و فرخ نگهدار و مهرداد خوانساری و علیرضا نوری زاده است؛ که همه اینها نیز پیر و پاتال های همان رژیم شاهی هستند و هر کدامشان، سر در آخور اسراییل و انگلیس و روسیه و آمریکا دارند
یک مشت ناظم الاموات و ستوان کلمبو اسم خودشان را مبارز و پیکار گر و مردم خواه و القاب مشمئز کننده دیگر گذاشته، و به بازیهای سیاسی عادت کرده اند... ملتی نق نقو، بی خرد، بی حیا، کینه ورز، حسود، آزمند، دشمن پرست، که فقط بلندند به بی بی سی و رادیو اسراییل گوش کنند، و هر اراجیفی آنها بخوردشان دادند، نشخوار کنند....
بیش از سی سال، مردم را با چند تا اعلامیه و شب نامه و پیام اینترنتی و فسیبوکی سر کار گذاشته اند.... منتظرند چند تا را در تهران و کرج و کرمانشاه اعدام کنند، و اینها زود به آباما و میتران و رئیس جمهور مکزیک فکس کنند، و یا هواداران شان، دو تا پلاکارت دست بگیرند و جلوی این سفارت و آن دفتر سازمان ملل، چند تا مرگ بر این و آن بگویند...
با همه اندیشمندی و فضل فروشی، از هر برنامه و راهکاری تهی هستند. قرار هم نبود، راهکاری داشته باشندد.. یک مشت هالوی اغفال شده دست استعمار، که تنها در همان رسانه ها، سرشان به تن شان می ارزد... و گاهی نیز برای خالی نبودن عریضه، دو تا مصاحبه با اشپیگل و سی ان ان و رادیو فردا چاشنی پیکار خستگی ناپذیرشان می شود....
شوربختی در اینجاست که ایرانیاران، وطن پرستان نیز، ناخواسته به دام آنها می افتند، موج تبلیغات این اراذل و اوباش، دامنگیر آنها هم می شود، و سی سال است چون کبک سر خود را زیر برف کرده، و گمان کرده اند با نشخوار واژه های دموکراسی، مردم سالاری، سکولاریسم، جمهوری ایرانی، کسی برایشان تره خورد خواهد کرد
مبارزان ملی – مذهبی!!... یک مشت ابله و مزد بگیر بیگانه، و تئوریسین های خر سازی، مبارز ملی – مذهبی شده اند....
روحانیت مبارز؛ انگار ما روحانیت غیر مبارز هم داشته و داریم..... سفیهانی به بلاهت عمر بن خطاب، و علی تازی و خونریزانی به سفاکی قتیبه بن مسلیمه، و خالد بن ولید؛ روحانیت مبارز شده اند.....
رفراندوم؛ اتحاد ملی، نافرمانی مدنی، و شعارهای تو خالی و بی خرج، که زمزمه روز و شب سردمدران سیاسی وامانده و اخته ما، از شاه تا گدا، شده است......
سکولاریسم، کثرت گرایی، اعتقاد به مقدسات مردم، حودمختاری، و فراوان از این دست؛ واژه های پوچ و بی محتوا و مجرد، که سی و یک سال است؛ با اینها، مردم ایران را سر کار گذاشته اند.....
براستی حکومت مردم سالار چیست!؟... گفتگو بر سر کدامین مردم است؟
همین مردمی که سالانه دو میلیونش صف کشیده اند که برای بوسیدن سنگ مستراح سعودی ها، بیش از 5 بیلیون دلار به جیبهای گشاد آنها بریزیند و با برنام های حاجی و حاجیه برگردند، و به فقیر فقرا فخر بفروشند؟... تازه میلیون ها هم نوبتشان نمی شود، و گرنه .. این صف طولانی پایان ناپذیر است.....
همان مردمی که دور 8500 امامزاده ریز و درشت، با غیرت و بی غیرت، از بامداد تا شامگاه می گردند، و خود را به چند تیکه آهن و آشغال قل و زنجیر می بندند؟
همان مردمی که در تاسوعا و عاشورای، دسته ها و هیئت های عزاداری شان از سر سبیل تا سه راه اسکندری و از میدان ژاله تا توپخانه را پر می کند؟
همین مردمی؛ که صبح از خانه می روند و شب بر می گرند، از زیر قرآن تازیان رد می شوند، نمازشان قضا نمی شود؛ و سفره های ابوالفضل و سکینه صغرا و دو طفلان مسلم شان؛ تمامی ندارد؟
مردمی که علیرغم سی و دو سال ستم، ویرانی، تبهکاری، غارت، تجاوز، سنگسار، اعدام، شکنجه، و دهها مصیبت دیگر، هنوز در سپاه و توده میلیونی در نماز های جمعه و تظاهرات پشتیبانی از رژیم و روز قدس و غیره شرکت می کنند؟
مردمی؛ که روز بروز در سطحی گسترده تر به سپاه ضد مردمی و بسیج ضد انسانی و خواهران زینب و جندا الله و ثارالله و لشگر رسول الله می پیوندند؟
مردمی؛ که پس از 1000 سال از شاهنامه فقط داستان رستم و سهراب و گود زورخانه را شنیده، و خرد و اندیشه و میهن پرستی را، بر روی تاقچه کتابخانه، بایگانی کرده اند؟
مردمی که پس از 10000 سال تاریخ و دییرینگی، هنوز بهایی و زرتشتی و این و آن را، نجس و حرام و زندیق و ملحد می دانند، و اگر آخوند نیز فتوا ندهد، خودشان از کوته فکری، بی خردی، ناآگاهی، و از روی عمد و کینه ورزی، خرخره همدیگر را خواهند جوید؟
مردمی؛ که یک سابقه فرهنگی درخشان دیر پا را، با نیش و ریش و چند نوشته از دو دانشگاهی روسی و انگلیسی، به لجن می آلایند، و ایرانی را، بی هویت و بی نام و نشان معرفی می کنند؟
لازمه بکار بستن و استفاده مطلوب از دموکراسی، داشتن فرهنگ بهره وری از دموکراسی است. در سرزمینی که معیارها روابط ایلی و طایفه یی و قومی و خانواده یی، و فرهنگ ربا و رشوه و دزدی های آشکار، و چاپلوسی حاکم است؛ کجا دموکراسی محلی از اعراب دارد؟.... 
دموکراسی ایرانی؛ یعنی رعایت حقوق بشر بسبک و سلیقه یهودیان در آمریکا و اسراییل و انگلیس، و البته کرملین نشینان مدافع طبقه پرولتاریا: دموکراسی در ایران؛ یعنی حزب خائن توده بتواند تشکیلاتش را در همه جا بگستراند... چریکهای مسلح و آدمکش مجاهد و فدایی، بتوانند هر وقت خواستند، این و آن را به گلوله ببندند.... مردم نیز در حفظ و قداست اعتقادات شان، ولو ضد بشری، ضد ایرانی، و ضد انسانی باشد؛ محترم و قابل ارج اند..... خائنان و وطن فروشان و بیگانه پرستان، از جایگاه های بایسته و ارجمند کشوری و لشگری برخوردار باشند..... آخوندها، که روحانیون و مردان خدا هستند؛ کماکان در جامعه سکولار به زالو پیشگی خویش ادامه دهند.... و روزهای هفته و ماه و سال ایرانی به بزرگداشت خیانت پیشگان و میهن فروشانی چون سمیتقو و پیشه وری و ارانی و گلسرخی و خزعل و روزبه و بازرگان و مطهری و سلمان فارسی اختصاص یابد.......
چنین دموکراسی، جمهوری ایرانی، سکولاریسم، نافرمانی مدنی، اتحاد شوم خیانت پیشه گان ملی و مذهبی و خلقی، و دهها واژه چندش آور دیگر، پیشکش همان باورندگانشان باد

No comments:

Post a Comment