Friday, August 20, 2010

مناظره الله با حضرت لوط (لواط) بخاطر دو دو دختر زیبارویش


مناظره الله با حضرت لوط (لواط) بخاطر دو دو دختر زیبارویش که الله نتوانست با آنها همخوابی کند، و ببینید چه بر سر ملت آنها و دیگر مردمان آورد

قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ
(الحجر/70)
گفتند: «مگر ما تو را از جهانيان نهي نکرديم (و نگفتيم کسي را به ميهماني نپذير؟!»
قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ
(الحجر/71)
گفت: «دختران من حاضرند، اگر مي‌خواهيد کار صحيحي انجام دهيد (با آنها ازدواج کنيد، و از گناه و آلودگي بپرهيزيد!)»
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يعْمَهُونَ
(الحجر/72)
به جان تو سوگند، اينها در مستي خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده‌اند)! فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيحَةُ مُشْرِقِينَ
(الحجر/73)
سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صيحه (مرگبار -بصورت صاعقه يا زمين‌لرزه-) آنها را فراگرفت! فَجَعَلْنَا عَالِيهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ
(الحجر/74)
سپس (شهر و آبادي آنها را زير و رو کرديم؛) بالاي آن را پايين قرار داديم؛ و باراني از سنگ بر آنها فرو ريختيم!
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ
(الحجر/75)
در اين (سرگذشت عبرت‌انگيز)، نشانه‌هايي است براي هوشياران!
وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ
(الحجر/76)
و ويرانه‌هاي سرزمين آنها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است؛
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لِلْمُؤْمِنِينَ
(الحجر/77)
در اين، نشانه‌اي است براي مؤمنان!
وَإِنْ كَانَ أَصْحَابُ الْأَيكَةِ لَظَالِمِينَ
(الحجر/78)
«اصحاب الأيکه» [= صاحبان سرزمينهاي پردرخت = قوم شعيب‌] مسلما قوم ستمگري بودند! فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ
(الحجر/79)
ما از آنها انتقام گرفتيم؛ و (شهرهاي ويران شده) اين دو [= قوم لوط و اصحاب الأيکه‌] بر سر راه (شما در سفرهاي شام)، آشکار است!
وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ
(الحجر/80)
و «اصحاب حجر» [= قوم ثمود] پيامبران را تکذيب کردند!
وَآتَينَاهُمْ آياتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ
(الحجر/81)
ما آيات خود را به آنان داديم؛ ولي آنها از آن روي گرداندند!
وَكَانُوا ينْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيوتًا آمِنِينَ
(الحجر/82)
آنها خانه‌هاي امن در دل کوه‌ها مي‌تراشيدند.
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيحَةُ مُصْبِحِينَ
(الحجر/83)
اما سرانجام صيحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت؛

آنرا زیر و رو کردیم، سنگ بر آنها باراندیم، روده هاشاه را از مقعدشان بیرون کشیدیم... چه الله مشمئز کننده، دیو صفت، و کشتار گری... یکجای این کتاب، نیست که نوشته باشد؛ شهری را اباد کردیم، کارخانه ای درست کردیم، بیماری را شفا دادیم،

مرگ بر ایرانی بی خرد و پهن مغزی که این نوشته های موهن و ضد بشری را، مقدس می شمارد و حاضر است برای بقای این خزعبلات، هموطن خردمندش را سر ببرد و تازیانه بزند.... ) شهاب الدین سهروردی، عین القضات همدانی، منصور حلاج، استاذیس، احمد کسروی، کورش آریامنش و..

No comments:

Post a Comment